زندانی کردن مجرمان به عنوان واکنشی رسمی و متداول جامعه، پیشینهای چندان طولانی ندارد. در گذشته های نه چندان دور، سلب آزادی و محبوس کردن مجرمان در کشورهای غربی، مشرق زمین و حتى قارهی سیاه به مرحله ی پیش از محاکمه و تا تحویل متهمان به دادگاه جهت رسیدگی به درستی و یا نادرستی اتهام وارد بر آنان اختصاص داشته و پس از آن، کیفر که اغلب به شکل مجازاتهای بدنی و غیرانسانی بوده، بلافاصله اجرا می شده است. با انقلاب فرانسه، «آزادی» در کنار «برادری» و «مساوات» به سطح والایی از ارزش های مورد مطالبه ی انقلابیون ارتقا یافت و بنابراین، سلب آزادی به عنوان کیفری به ویژه با الغای مجازاتهای بدنی، مدنظر زمامداران قرار گرفت. زندان در طول دو سده به حیات و تکامل خود ادامه داد و به عنوان نهادی در سطح جهانی که مدعی فراهم کردن امنیت جامعه و مصون داشتن آن از دست مجرمان بود، در آمد. حتی ادعا شد که زندان توانایی اصلاح و درمان مجرمان را داراست. با وجود دیدگاه های خاص الغاگرایان که به ویژه از افکار پسامدرنیسم و جرم شناسی جدید ناشی می شود، متأسفانه زندان در هزاره ی سوم میلادی همچنان به حیات خود ادامه داده و در افکار بسیاری از انسانها در سراسر دنیا معادل عدالت کیفری تلقی می شود.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .