خلاصه ی داستان: کریم صفایی، دفتردار آموزش و پرورش، هشت سال است که با پروین ازدواج کرده و دو دختر به نام های لیلا و سهیلا دارد. امور زندگی اش به سختی می گذرد و همین عامل، موجب مشاجرات لفظی بین او و همسرش می شود تا اینکه یکی از دوستانش به او نوار مصاحبه با جانبازان را می دهد تا با پیاده کردن آن، مزدی دریافت کند، بلکه کمک حالش باشد. او نوارها را به خانه می برد و همسرش با شنیدن این خبر خوشحال می شود. اولین نوار، صدای جانباز ریاحی است و دو نوار بعدی، نوارهای مصاحبه با جانباز ساغری است. کریم می نشیند و گفتگوی جانباز ساغری را با دقت پیاده می کند، جملات اضافی، تکراری و بی معنی را حذف می کند و وقتی کار را تحویل می دهد. دوستش به او می گوید: «تو کارها را بازنویسی کرده ای.» و بعد مصاحبه با جانباز کیانی را به او می دهد. کریم درخلوت به جانباز ساغری می اندیشد که برای خنثی کردن مین، فرماندهش را از محل دور کرده بود، تا به او آسیبی نرسد. صفایی با دنیای کیانی و ساغری الفتی می یابد و با آنها مأنوس می شود. صفایی پس از مأنوس شدن با ساغری و کیانی، متن مصاحبه ی علی اکبرحسینی را بازنویسی می کند: «جانباز۷۰ درصد و متولد۱۳۳۷. او با کمک همسر مهربانش به خط مقدم جبهه عازم می شود...»