24 سپتامبر آقای عزیزی که یتیم ها را به دانشکده می فرستید، دیروز مسافرت من با قطار چهار ساعت طول کشید ، من در احساسات عجیبی غوطه ور بودم برای اینکه در عمرم قطار ننشسته بودم . دانشکده محیط بزرگی است و مرا خیره کرده به طوری که هر گاه از اتاقم خارج می شوم فکر می کنم گم شده ام و فوری به اتاقم بر می گردم. وقتی که کمی از این گیجی بیرون آمدم از وضع این جا مفصل خواهم نوشت. الان غروب شنبه است و درس صبح دوشنبه شروع می شود . آن وقت من راجع به درس هایم بر ایشان می نویسم فعلا می خواهم چند کلمه بنویسم که با شما آَما شوم . . . . این کتاب در فروشگاه شهر کتاب مبین عرضه شده است. شما میتوانید لذت خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید. ارسال کتاب مورد نظر شما (به سراسر کشور) در سریعترین زمان ممکن با فروشگاه _شهر کتاب مبین_
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .