خانجون چقدر بوسیدنی بود… با آن عینک های ته استکانی و خنده های عمیق بی دندانش. قرآن نمیخواند… قرآن را میبوسید، می بویید… مخصوصا آیهی “امن یجیب” را. داستان نگفته اش را نمیدانم؛ اما عجیب به جانش نشسته بود، آنقدر که صفحات نور را با دست های به چروک نشسته اش پس و پیش میکرد تا برسد به گلبرگ های خشک لای قرآن … حالا به یاد تو نشانک را لای آن صفحه گذاشته ام و پنجشنبه های بی تو – که خودم را از شهر میگریزانم و کنار مزارت گم میکنم- برایت امن یجیب میخوانم… راستی خانجون! چقدر توی این غربت جای آغوشت خالیست… . . . این محصول در فروشگاه شهر کتاب مبین عرضه شده است. شما میتوانید لذت خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید. ارسال کتاب و محصولات مورد نظر شما (به سراسر کشور) در سریعترین زمان ممکن با فروشگاه _شهر کتاب مبین_
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .