میگفت نشان ازدواجمان همیشه همراهمان باشد. حلقهی سر عقدمان را میگفت و من، این اصرار و تأکیدش را دوست داشتم. میگفت میدانستی روی انگشت حلقهی دست چپ، رگی هست که مستقیما میرسد به قلب؟ میگفتم احتمالا همینطور است. چیزی که از آن مطمئنم هستم اما، این است که هر چیزی در من، عاقبت به تو میرسد؛ رد نگاهم، ته خاطراتم، باعث و بانی تپش قلبم! اینطور وقتها، نشانک را میگذاشت بین کتابی که داشت میخواند و میآمد کنارم مینشست. وقتش رسیده بود هر عاشقانهای را که خوانده بود، اجرا کند! . . . این محصول در فروشگاه شهر کتاب مبین عرضه شده است. شما میتوانید لذت خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید. ارسال کتاب و محصولات مورد نظر شما (به سراسر کشور) در سریعترین زمان ممکن با فروشگاه _شهر کتاب مبین_
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .