قسمتی از کتاب: نفسم در نمی آمد اخساس خفگی میکردم بعد آن همه شلاق و شکنجه دیگر رمقی برای فکرکردن هم نداشتم. هوای گند انفرادی دو متری بیشتر از زخم های بدنم اذیتم میکرد. خداخدا میکردم که بچه ها تا حالا فرار کرده باشند. میترسیدم نتوانم زیر آپولو تاب بیاورم قرارمان این بود اگر کسی دستگیر شد دو روز شکنجه را تحمل کند و چیزی نگوید تا بقیه فرصت فرار داشته باشند. فردا روز پنجم بود و من همچنان به خاطر آسیه همه شکنجه ها را تحمل میکردم لعنت به آدم فروش... . . . این محصول در فروشگاه شهر کتاب مبین عرضه شده است. شما میتوانید لذت خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید. ارسال کتاب و محصولات مورد نظر شما (به سراسر کشور) در سریعترین زمان ممکن با فروشگاه _شهر کتاب مبین_
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .