آقاى ٥٠ بیدارید؟ صفحهی ٤٣ به آرامى پنجاهمین صفحهی کتاب را صدا میزد. آقاى پنجاه چشمهاى خوابآلودش را باز کرد و گفت: بیدارم پسر، اتفاقی افتاده؟ صفحهی ۴۳ نالهای کرد و گفت: گردنم از تاخوردگیِ دیشب درد میکنه. حالِ شما خوبه؟ جناب ٥٠ که امانتدارِ بخش مهمی از کتاب بود با اندوه گفت: پسرم، زخم این تاخوردگی تا مدتها با تو میمونه اما خوشحال باش. امیرخان دیگه صدمهای به هیچکدوم از ما نمیزنه! دیروز تو کتابفروشیِ خیابون بالایی، فرشته نجاتمونو پیدا کرده 🙂 . . . این محصول در فروشگاه شهر کتاب مبین عرضه شده است. شما میتوانید لذت خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید. ارسال کتاب و محصولات مورد نظر شما (به سراسر کشور) در سریعترین زمان ممکن با فروشگاه _شهر کتاب مبین_
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .