خسته و کوفته برگشتم خانه. دیگر صبح شده بود. یک پلک هم روی هم نگذاشته بودم. خزیدم زیر پتو. با خودم فکر کردم: «شاید دیر برم سرکار.» شاید هم بهتر بود چند روزی به خودم مرخصی می دادم. آره، نقشه ی خوبی بود. هر موشی باید هرچند وقت یک بار برود تعطیلات. یک دفعه چشم هایم باز شد. جیر کشیدم: «تعطیلاتم!» کپک پنیرش بزنند. آن روز، روز اول سفرم بود! به ساعت نگاه کردم. هفت و پانزده دقیقه بود. هواپیمایم به مقصد جزیره ی خوش حال دم از زمین بلند شده بود. زنگ زدم به آژانس مسافرتی. بدبختانه آن موقع هیچ پرواز دیگری برای سفر به جزیره خوش حال دم نبود. ولی خانم شیرین پنجه دلداری ام داد. جیر کرد: «نگران نباشین آقای استیلتن. یه سفر دیگه توی پنجه م دارم که شاید ازش لذت ببرین. یه کلبه ی ییلاقیه توی قله ی مورمور. کوهستان های پربرف، طبیعت بکر و تازه…» بهش گفتم محشر است. همین که از شهر خارج می شدم، برایم بس بود. . . . این کتاب در فروشگاه شهر کتاب مبین عرضه شده است. شما میتوانید لذت خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید. ارسال کتاب مورد نظر شما (به سراسر کشور) در سریعترین زمان ممکن با فروشگاه _شهر کتاب مبین_
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .